در من حسّی ... تا ابد مبهم!
شاید حسى باشد ، دخترانه ؛ اینکه گاهى بخواهى :
آدمهایت را سفت و محکم ، توى ِ خودت قایم کنى که دنیا دست از سرشان بردارد .
اینکه فکر کنى آغوشت بزرگ است و توى ِ بغل تو که باشند صدمهاى بهشان نمىرسد .
اینکه بخواهی کمکشان کنی و همیشه درکنارشان باشی .
اما یک جایى، یک وقتى، یک روزى هم هست که دلت مىخواهد یکى قایمت کند از دنیا .
تو را در یک نقطه امن ِ امن نگاه دارد و تا خواستى از آغوشش بیرون بیایى بگوید: « نرو ... کجا مى روى؟»
++ در من حسی ...
+ یه کوچولو از سمت چپَم درد میکنه! یه کوچولو به اندازه قلب! ...
نظرات شما عزیزان: